امروز آریان بعداز ظهر 45 دقیقه ای خوابید و ساعت 3:15 بود که بیدار شد.میخواستیم غروب بریم خونه مادرجون که وقتی دیدم هنوز زوده تصمیم گرفتم منو آریان باهم قدم بزنیم و بریم.اخه خونه ما تا خونه مادرجون پیاده کمتر از 10 دقیقه راهه.تا آماده بشیم و بریم شد ساعت 4.اما چشمتون روز بد نبینه که 45 دقیقه کشید تا برسیم.اخه آریان بیشتر مسیر رو همیشه برخلاف اون جهتی که باید بریم طی می کنه.یه جا هم که چند تا مرغ و خروس دید خودمو کشتم تا بعد از یه 20 دقیقه ای تماشا کردن و همکاری شدید با جناب خروس (خروسه و آریان نوبتی قوقولی قوقو می کردن) رضایت داد بقیه راهو بریم. غروب هم رفتیم آرامگاه که آریان رو قبرها با یه سرعتی می دویید و این طرف و اون طرف می ...